چگونه کدگذاری پیش‌گویانه

 درک ما از مغز را تغییر می دهد

Translated by Al. P. Lemi, edited by Mitra Taghizadeh

 

This post is also available in: English English German German Español Español

Editiert von Jennifer Them & Lucca Jaeckel

    275908275913
  • 9 minutes
  • دسامبر 28, 2018
Share:

Do you want to become a psychedelic therapist?
We offer a comprehensive training in psychedelic-augmented psychotherapy for medical doctors and licensed psychotherapists. Learn more and apply here: mind-foundation.org/apt
We also host monthly info meetups where you can meet the faculty and course participants: mind-foundation.org/apt-meetups

کدگذاری پیش‌گویانه برای علوم اعصاب به همان اندازه مهم است که تکامل برای زیست‌شناسی

لارس موکلی، نوروسایکولوژیست، دانشگاه گلاسگو1

​​​​​​​​چند روز پیش، پشت میزم نشسته بودم و مشغول کار بودم که ناگهان روی پای برهنهام احساس سردی کردم. از آنجا که‌ می‌دانستم گربه‌ای در اتاق است و احساسی که داشتم دقیقاً مانند تماس با بینی سرد گربه بود، وقتی به پایم نگاه کردم، صد در صد مطمئن بودم که گربه را آنجا خواهم دید. اما وقتی به پایین نگاه کردم، دیدم که یکی از بندهای کیف اداریام باز شده است و از صندلی کنارم آویزان شده است و قطعه‌ی فلزی متصل به بند کیف به پای من چسبیده است. به اتاق نگاه کردم: گربه روی تخت خوابیده بود.

این اتفاق مثالی است از این که چگونه مغز به طور مداوم مدل‌هایی1 از جهان اطراف خود را تولید‌ می‌کند تا منطقیترین توضیح را برای آنچه در هر لحظه اتفاق‌ می‌افتد، پیشبینی کند. روانشناسان شناختی این فرایند را کدگذاری پیشگویانه می‌نامند و معتقدند که این فرایند شناختی‌ می‌تواند در بیشتر اتفاقاتی که در مغز‌ می‌افتد تکرار شود. مشکل این است که مغز گاهی اوقات اشتباه‌ می‌کند و این اختلاف‌ می‌تواند منجر به هرچیزی شود: از ناهماهنگی شناختی خفیف گرفته تا اختلالات یادگیری، اضطراب و افسردگی.

اجازه دهید به عملکرد کدگذاری پیشگویانه نگاهی بیندازیم و ببینیم  چرا در بسیاری از محافل علمی به مثابه‌ی «نظریه‌ی یکپارچه‌ی شناخت» عنوان می‌شود و در ضمن چرا برای درک مزایای استفاده از سایکدلیک‌ها در سلامت روان نویدبخش است.

کدگذاری پیشگویانه چیست؟

​​​​دیدگاه کلاسیک قدیمی ادراک معتقد است که ما جهان را در سه مرحله تجربه‌ می‌کنیم:

۱)  دریافت اطلاعات از محیط اطراف خود

۲)  پردازش اطلاعات ورودی در سطوح بالاتر مغز

۳)  پاسخ متناسب با ورودی

اما یک نظریه دیگر به مثابه‌ی توضیحی دقیقتر از آنچه در حال رخ دادن است، جایگاه خود را پیدا کرده است: نه تنها اطلاعات از حواس ما به قوهی ذهنی بالاتر ما جریان‌ می‌یابد، بلکه این قوهی ذهنی بالا اغلب ورودی‌های محیط خود را «پیشبینی»‌ می‌کند، در نتیجه بر درک ما از آن2، قبل از اینکه واقعاً آن را احساس کنیم، تاثیر‌ می‌گذارد. به این عمل پردازش پیشگویانه یا کدگذاری پیشگویانه می‌گویند.

اندی کلارک، دانشمند علوم شناختی در دانشگاه ادینبرگ اسکاتلند می‌گوید: « شما دنیایی را تجربه می‌کنید که انتظار دارید تجربه کنید. تمام تجربیات، توهم کنترل‌شده‌اند».1

هدف از کدگذاری پیشگویانه این است که به ما کمک کند تا تجربه خود را از جهان به بهترین شکل ممکن سازماندهی کنیم. در غیر این صورت، زندگی کمی سخت خواهد بود. تصور کنید اگر هر بار که به درختی نگاه‌ می‌کردید انگار برای اولین بار بود که درختی را‌ می‌دیدید یا نمی توانستید پوست درخت را به عنوان پوست درخت شناسایی و طبقه بندی کنید. پس هنگام قدم زدن در جنگل، دائماً از بافت و رنگ متفاوت تنه یا شاخه درخت‌ می‌ترسیدید. مغز پیشگویانه ما به ما کمک‌ می‌کند تا درختان را به عنوان درخت ببینیم، بدون اینکه حتی به آنها نگاه کنیم. به این صورت که ما‌ می‌توانیم به سرعت این شکل از اطلاعات «قدیمی» یا «بی‌ربط» را طبقه‌بندی کنیم و پیش برویم. یک مقایسه‌ی خوب‌ می‌تواند نحوه‌ی ذخیره‌ی فایل‌های ویدئویی در کامپیوتری باشد که دارای اضافات تصویری از یک فریم به فریم دیگر است. در این حالت بهتر است که ابتدا تفاوت بین فریم‌های مجاور را رمزگذاری کرد و در مرحله‌ی بعدی برای تفسیر کل ویدئو به عقب برگشت تا اینکه در هنگام فشرده سازی داده‌ها، هر پیکسل در هر تصویر را تک‌به‌تک رمزگذاری کرد.

اگرچه ممکن است فکر کنیم که ما واقعا درختان اطراف خود را «نگاه» کرده‌ایم، اما آنها را واقعا نمی بینیم مگر این که توجه بیشتری به آنها داشته باشیم. به هر قصد و هدفی، درختان فقط مدلهای ادراکی هستند که توسط مغز تولید شده‌اند، تا زمانی که ما واقعا به آنها نگاه کنیم. حتی وقتی نگاه دقیقتری‌ می‌اندازیم، آنچه درک‌ می‌کنیم به شدت تحت تأثیر آن چیزی است که انتظار داریم ببینیم. و گاهی اوقات آنچه که ما انتظار داریم ببینیم، ممکن است نشان دهنده‌ی تصویر کامل نباشد.

کارل فریستون، متخصص علوم اعصاب در یونیورسیتی کالج لندن می‌گوید: اگر مغز یک دستگاه استنتاج، یک دستگاه آمار باشد، بنابراین در صورت اشتباه، همان اشتباهاتی را‌ می‌کند که آمارشناس مرتکب‌ می‌شود. به این معنا که با تأکید بیش از حد یا بسیار کم بر پیش بینی‌ها یا خطاهای پیش‌بینی، برداشت‌های اشتباهی انجام‌ می‌دهد.1

به همین دلیل است که بهترین عملکرد برای مدل کدگذاری پیشگویانه در مواردی یافت‌ می‌شود که مغز بیش از حد یا بسیار کم پیش بینی‌ می‌کند. افراد مبتلا به اوتیسم احتمالاً دارای یک فیلتر پیش‌بینی ضعیف هستند، به این معنی که آنها برای طبقه‌بندی درختان به عنوان درخت و پیش رفتن احتیاج به زمان بیشتری دارند. آنها در درک بافت پوست درخت متوقف‌ می‌شوند. این مساله‌ می‌تواند حساسیت شدید آنها را نسبت به ورودی از محیط توضیح دهد: همه چیز شگفت انگیز و جدید است و این مساله‌ می‌تواند بسیار غیر قابل تحمل باشد. در سوی دیگر طیف، اسکیزوفرنی قرار دارد که دارای یک فیلتر پیشگویانه بسیار قوی است3: اگر مغز شما در مورد آنچه که به آن نگاه‌ می‌کند بسیار مطمئن باشد، اطلاعات جدید را به دلیل باورهای خود نادیده‌ می‌گیرد و تصورات غلط ایجاد‌ می‌کند (بخوانید: توهم). اکثر ما جایی در وسط طیف هستیم. تا جایی که کاری انجام دهیم (یا چیزی استفاده کنیم) که شیمی مغز خود را تغییر دهیم.

ورود سایکدلیک‌ها: چرا کدگذاری پیشگویانه مهم است؟

​​​​​​​​بهترین روش برای اثبات تئوری کدگذاری پیشگویانه ، با تحقیق در مورد مواد سایکدلیک به دست‌ می‌آید. به جای افزایش فعالیت مغز، موادی مانند سایلوسیبین و ال اس دی، فیلتر پیش‌بینی کننده4 را که به طور معمول بر درک ما از زندگی روزمره تأثیر‌ می‌گذارد، حذف‌ می‌کنند. هنگامی که ما دیگر درختان را پیش‌بینی نمی‌کنیم یا «توضیح نمی دهیم»، ناگهان‌ می‌توانیم برداشت‌های متفاوتی از آنها را در نظر داشته باشیم.

شاخه‌های پر شاخ و برگ درختان مانند بازوان اختاپوس موج می‌زنند و پوسته‌ی درخت شکننده به نظر‌ می‌رسد، نه به این دلیل که داروها چیزی به درک ما از واقعیت افزوده‌اند، بلکه به این دلیل که فیلتر بسیار باریکی را که معمولاً وجود دارد برداشته‌اند. آنها به معنای واقعی کلمه به ما اجازه‌ می‌دهند تا وجوه دیگری از امکانات بالقوه‌ی دیگر را هم ببینیم.

یک تیم تحقیقاتی در دانشگاه مینه‌سوتا توضیح می‌دهد: « فرایندهای عمومی مغز، که به طور معمول سیستم‌های عصبی مرکزی را در ادراک، احساس، شناخت و احساس خود محدود می‌کنند با داروهای سایکدلیک تغییر می‌کنند»4.

قضیه را به این شکل نگاه کنید، من وقتی متوجه شدم گربه در اتاق است، یک ناهماهنگی شناختی را تجربه کردم که‌ می‌تواند نوعی سفر تلقی شود: مغز من دچار «خطای پیش‌بینی» شد، مجیک ماشروم هم این شکل از توهم را به وجود‌ می‌آورد. این مثال هم به اندازه‌ی همان موقعیت عجیب است، وقتی شما که برای مدتها عینک زده‌اید، برای تنظیم موقعیت عینک بر روی بینی دست خود را بالا میبرید و همان موقع متوجه‌ می‌شوید که چند ساعت قبل لنز چشمی گذاشته‌اید. یا وقتی مغز خود را فریب داده‌اید تا نشانه‌های بصری و حسی را به اشتباه در داستان توهم دست لاستیکی1 تجربه کند. مطالعات نشان داده است که افراد مبتلا به سندروم چارلز بونت (نابینایی نسبی شبکیه) شروع به دیدن اشکال و صورت‌هایی‌ می‌کنند که هیچ جا وجود ندارند، زیرا مکانیسم پیش‌بینی‌ می‌خواهدجزئیات از دست رفته را برای درک جهان پیدا کند. تعداد توهمات حتی با توجه به میزان نور اتاق در طول مطالعه افزایش یا کاهش‌ می‌یابد.

چرا هر کدام از اینها اهمیت دارد؟ چه چیزی را تغییر‌ می‌دهد؟ پاسخ کوتاه این است: بسیاری از چیزها. مثال‌های فوق همگی بسیار ساده هستند، اما وقتی جنبه‌های عمیق‌تری از زندگی مانند درک از خود یا درک از دیگران وارد‌ می‌شوند، این تضاد یا «خطای پیش‌بینی»‌ می‌تواند یک تجربه بسیار هیجانی باشد. به عنوان مثال، درک وجوه دیگری از امکانات بالقوه در کار روان‌درمانی بسیار مفید است. دانشمندان علوم اعصاب در حال حاضر دلایلی دارند که باور دارند سایکدلیک‌ها با تأثیر بر مکانیسم‌های کدگذاری پیشگویانه، برای درمان شرایطی مانند افسردگی و اضطراب کارآمداند.

یکی از نظریه‌ها این است که آنها ما را از پیش‌بینی همیشگی، تکراری و انعطاف ناپذیر سناریوهای آینده (اضطراب) و خودِ آینده (افسردگی) باز‌ می‌دارند، در عوض ذهن ما را به وجوه دیگری از درک موقعیت باز‌ می‌کنند.

کریستوف بنر دانشمند علوم اعصاب بالینی، در وبلاگ مایند می‌نویسد: گیر افتادن در حلقه‌ی فکرها که باعث حس درماندگی در بیمار‌ می‌شود، یکی از علایم عمومی و بارز بیماران افسرده است. حالتی روانی که معمولا به عنوان نشخوار فکری شناخته‌ می‌شود. بنر‌ می‌گوید این اتفاق در مناطقی از مغز به نام شبکه‌ی حالت پیش فرض (‏DMN)  رخ‌ می‌دهد. مناطقی که زمان فکر کردن به خودمان، فعال‌ می‌شوند. DMN از نظر رفتاری غیرپویاست به این معنی که کاردکرد آن در ساختارهای مغزی «خود» بسیار غیر قابل انعطاف است. به عبارت دیگر، به دلیل انعطاف ناپذیری، DMN تمایل به الگوی تفکر منفی در مورد خود در بیماران افسرده وجود دارد.

دانشمندان علوم اعصاب فکر می‌کنند که این حلقه زمانی قطع می‌شود6 که شما دارویی مانند کتامین یا سایلوسایبین را به سیستم اضافه می‌کنید، که منجر به اتصال بیشتر DMN با سایر نواحی مغز می‌شود، به این معنی که بیمار در نهایت برای فکر کردن به چیزهای دیگر و غیر افسرده کننده، انعطاف‌پذیری شناختی پیدا‌ می‌کند. ​

دکتر فیلیپ کورلت، دانشیار روان‌پزشکی در دانشگاه ییل می‌گوید: به نظر من، این داروها فضای احتمالاتی را گسترش‌ می‌دهند، تعداد مدل‌هایی که بتوان آن‌ها را بارها و بارها یاد گرفت، و بنابراین مردم را از افسردگی و اضطراب خود بیرون می‌کشند.6

کد نویسی پیشگویانه پیامدهای مهمی نیز برای یادگیری و حافظه7 دارد. اول، یک راه حل برای این دور باطل پیدا‌ می‌کند: برای یادگیری مطالب جدید، مکانیسم پیش‌بینی باید تا حدی کاهش یابد، اما برای حفظ اطلاعات جدید و استفاده از آن در آینده، ما باید یک مدل پیش‌بینی‌کننده از آن اطلاعات ایجاد کنیم. جایی در تعادل ظریف بین این دو فرایند، نقطه‌ی بهینه‌ی یادگیری و حافظه قرار گرفته است.

تحقیق در مورد کدگذاری پیشگویانه و ظرفیت حافظه‌ی کاری، بینش خوبی در مورد چگونگی عملکرد آن فراهم می‌کند. نظریه فعلی معتقد است، وقتی ظرفیت حافظه‌ی کاری شروع به از بین رفتن می‌کند، به این دلیل نیست که مغز ما بیش از حد پر می‌شود؛ به این دلیل است که دیگر نمی‌توانیم به طور موثر پیش‌بینی کنیم و اطلاعات ورودی را دسته‌بندی ‌کنیم. بنابراین سوال اصلی این است که: اگر بتوانیم مغز خود را به شکلی آموزش دهیم که اطلاعات را قبل از دریافت طبقه‌بندی کند، آیا می‌توانیم ظرفیت حافظه‌ی کاری را افزایش دهیم؟ ​

و در همان حال، آیا می‌توانیم با کاهش میل به پیش‌بینی و طبقه‌بندی سریع اطلاعات اطراف خود، بیشتر یاد بگیریم؟ آیا «آزاد اندیشی» یا «پذیرا بودن تجربه‌ی جدید» منجر به یادگیری عمیقتر می‌شود، به این دلیل که مانع از دریافت معمول اطلاعات می‌شود و به ما اجازه می‌دهد تا با تماشای اشیا از دیدگاه‌های مختلف، به مشاهدات عمیق‌تر و پیچیده‌تر برسیم؟ ​

تغییر زبان مرسوم

​​​​​​​​موضوع اساسی در اینجا توازن پیش‌بینی‌ها با احتمالات است. آیا می‌توانیم به خودمان یاد بدهیم که چگونه این توازن را در زمینه‌ی فرآیندهای ذهنی مختلف و حالات ذهنی مختلف مانند یادگیری، حافظه، اضطراب و افسردگی پیدا کنیم؟ ​

اولین گام بزرگ در این آزمایش، تغییر زبانی است که ما استفاده می‌کنیم: ما تا چه حد خودمان و مردم اطرافمان را «پیش‌بینی» می‌کنیم، و این پیش‌بینی به چه شکلی بر شادی و موفقیت ما در جهان تاثیر می‌گذارد؟ چه کاری می‌توانیم انجام دهیم تا درک خود را از «احتمالات دیگر» افزایش دهیم، تا ترس و شگفتی را به زندگی خود راه دهیم، چه این کار روزمره‌ی ما را متزلزل کند و چه ما را در حالت ذهنی بهتری قرار دهد.

با آشکار کردن محدودیت‌های خودمان برای خود ما، کدگذاری پیشگویانه به ما اجازه می‌دهد تا از محدودیت هایمان سبقت بگیریم.

Integration is key to bring positive change into our lives. That requires patience and the right tools. Our Beyond Experience workshops provide not just that, but also a great chance to network and learn together with people on a similar path.
What’s more, Beyond Experience takes place in many locations across Europe!
Learn more and sign up here: mind-foundation.org/beyond-experience

How do you integrate extraordinary experiences? Check out our Footsteps online course and learn about the six steps of integration, leading from intention to transformation. More here: mind-foundation.org/footsteps

Our work at MIND relies on donations from people like you.

If you share our vision and want to support psychedelic research and education, we are grateful for any amount you can give.

Donate

Donate
References 

1. https://www.quantamagazine.org/to-make-sense-of-the-present-brains-may-predict-the-future-20180710/ 

2. Pink-Hashkes, S. (2017). Perception is in the Details: A Predictive Coding Account of the Psychedelic Phenomenon 

3. Friston, K., et al (2014). The functional anatomy of schizophrenia: A dynamic causal modeling study of predictive coding, Schizophrenia Research, 158(1-3). doi: 10.1016/j.schres.2014.06.011 

4. Swanson, L. (2018). Unifying Theories of Psychedelic Drug Effects, Frontiers in Pharmacology, 9(172). doi: 10.3389/fphar.2018.00172 

5. Corlett, P. (2017). I Predict, Therefore I Am: Perturbed Predictive Coding Under Ketamine and Schizophrenia, Biological Psychiatry, 81(6), 465-466. doi: 10.1016/j.biopsych.2016.12.007 

6. Corlett, P., (2016). The role of psychedelics in palliative care reconsidered: A case for psilocybin, Journal of Psychopharmacology, 30(12), 1212-1214. doi: 10.1177/0269881116675781 

7. https://www.quantamagazine.org/overtaxed-working-memory-knocks-the-brain-out-of-sync-20180606/ 

Title

Go to Top